دردنوشته های یک روانشناس شهریوری

ساخت وبلاگ
یه امروزو زودتر بیدار شدم صدای بابام زدم که تااون خورشید طلوع نکرده پیاده روی ماهم تموم بشه افتاب نخوره تو صورتم...هنوز که هنوزه داره توخونه میچرخه میخواستم ۶ بیرون باشم اه خاک توسرم بااین خونواده گشا دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 113 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08

بچها توروخدا فقط برام دعا کنید 

 

خداکنه اون چیزی ک تو ذهنمه اشتباه باشه 

 

سه ساعته دارم‌گریه میکنم ..بالشم خیس شده ..درحال دق کردنم 

 

خدا به امید خودت 

التماس دعا دارم ازتون :(

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08

بچها اون قضیه پست قبلی خداروشکر بخیر گذشت ❤ببخشید اگه نگرانتون کردم ..

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08

اززور غم و غصه این زندگی لال شدم  نوشتنش بزرگترین کسر شانه برام باید این قضیرو هرجور شده تمومش کنم .مگه من چند سال سنمه ؟؟؟چرااینهمه سختی مال منه همش ۲۲ سالمه اوج جوونی ...بهترین روزای عمرم باید باشه دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08

چهارسال پیش وقتی شوهرم مجرد بوده یکی از دوستاش بهش زنگ میزنه و میگه تو که ماشین داری بیا باهم بریم باغ شوهرمم قبول میکنه وقتی میره دنبال دوستش میبینه دوتا دختر هم باهاشه دوستش بایکی ازین دخترای خوابگا دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08

واقعیت اینه من پر از عقده ام 

عقده مورد توجه بودن 

عقده محبت دیدن 

عقده پول داشتن 

عقده طلا داشتن 

و همه اینها رو زندگیم تاثیر بدگذاشته و امشب یه دعوای وحشتناکی شد بین من و شوهرم

خیلی سخته همه چی برام :(

کل این زندگی برام سخت شده 

نمیدونم باید چ کار کنم 

کجای زندگیمو روح و فکرمو بگیرم و خودمو جمع و جور کنم 

 

 

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08

بقول امیر تتلو

توسرم پره فکرای خفن ولی خریداری واسه این فکرانیس:////

هی همه چی داره تخمی تخمی میره جلو هرچی من هیچی نمیگم 

...خب خدا صبرکن یکمم به کام ما بچرخه دنیات 

+بچها حس و حال دلچسبی ندارم ولی حالم خوبشه میام کامنت میذارم وبتون ..خاموش همتونو خوندم ..دوستون دارم

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08

مامان بابامو خواهرم رفتن مسافرت الان یه هفته میشه...منم اواره شدم شبش شوهرم میره هیئت و من تنهام روز اول ک تنها بودم منو برد خونه مامانش اینا ..اوناهم فرداش رفتن ده و تاحالا هنوز نیومدن و دقیقا وقتی م دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...
ما را در سایت دردنوشته های یک روانشناس شهریوری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrivari1393a بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 11:08